میدانی رفیق اینجا دیگر هیچ چیز بوی گذشته را نمیدهد. برای درمانگاه ها ساختمان چند طبقه و شیکی ساخته اند. چهار طرف شیشه. پله های پیچ دار ، سنگ های براق. اما دیگر های بای در کار نیست! یادت هست؟ دو سه سال پیش در درمانگاه ها یک بسته های بای ۶ تایی می اوردند برای اتند و ماها چشممان به همان های بای ۶ تایی بود و اخر کار که دکتر می رفت کلک های بای را میکندیم . به هر کداممان نصف یا فوقش یک دانه بیشتر نمیرسید اما یادت هست صدای خنده هایمان و جار و جنجالمان برای همان یک بیسکوییت ساده را؟ امروز روی میز پاویون های بای دیدم و یاد ان روزهایمان افتادم.
اینجا دیگر هیچ چیز بوی گذشته را نمیدهد. درمانگاه ها شیک شده اند اما های بای ندارند. های بای ها هم مزه قبل را نمیدهند. چرا راه دور میروی رفیق؟ خودمان دیگر مثل گذشته نیستیم. صدای خنده مان بلند نیست. به دوربین های سلفی مان لبخند نمیزنیم. گالری گوشی هایمان به جای سلفی های دسته جمعی و گوشه گوشه بیمارستان پر شده از عکس های پرونده های بدخط مریض ها و ازمایش های مختل و چست های پر از کانسالیدیشن. 
اینجا دیگر هیچ چیز بوی گذشته را نمیدهد رفیق. پلی لیست گوشی هایمان کوتاه شده و قهرهایمان طولانی. باور میکنی؟ حتی پاییز دیگر بوی پاییز نمیدهد. کسی رمق ندارد هپی فال بگوید و پست پاییزی بگذارد. تقویم های جیبی مان به جای تیک خوردن برای قرار های کافه حالا برای کشیک های شب درمیان تیک میخورد. ما مبتلا شده ایم و کیست که از مبتلا شدن نترسد؟

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها